عهده جوانی باز یادم افتاد
میخوام برارم از سینه فریاد
فریاد از این دل این قلب نا شاد
قلبی که عمرم او داده بر باد
میخوام برارم خدا جونم از سینه فریاد
فریاد از این دل این قلب نا شاد
ان شب که بودیم باهم لبه آب
در زیرِ نور کمرنگ مهتاب
سرت رو زانوم
چشمات پر از خواب
تا صبح خوابیدیم مستانه بی تاب
سرت رو زانوم عزیزِ من چشمات پر از خواب
تا صبح خوابیدیم حبیبه من مستانه بی تاب
عشقت همیشه در دل بی کینه من است
یادتهمیشه همدم دیرینه من است
ان دل که می خروشد و می نالد از فراغ
ناه نهفته در قفس سینه من است
ان شور و مهستی یادم نمیره
عشقت تو قلبم هرگز نمیره
هنوز هنوزهم این دل اسیرِه
برگرد عزیزم که خیلی دیره
عهده جوانی باز یادم افتاد
میخوام برارم از سینه فریاد
فریاد از این دل این قلب نا شاد
قلبی که عمرم او داده بر باد
میخوام برارم خدا جونم از سینه فریاد
فریاد از این دل خدا جونم این قلب نا شاد