"احسان خواجه امیری"
همراه هم بودیم و تو دلخسته بودی از همه
گفتی که این دنیای نو خیلی غریب و درهمه
"ایرج"
گفتم برام حرفی بزن حرفی که دنیام تازه شه
رخت غزل روی تن روزای من اندازه شه
رخت غزل روی تن روزای من اندازه شه
"احسان خواجه امیری"
گفتی اگه شعرای من تو خاطرت مونده بمون
"ایرج"
گفتم اگه عاشق شدم گفتی برام حافظ بخون
"احسان خواجه امیری"
گفتم یه بیت از من ولی شعرامو بی پاسخ نذار
تا من غزل ساز توام تا عاشقم طاقت بیار
"احسان خواجه امیری"
اما نگو شعرای من تکرار بغضای توئه
از عشق هر وقتی بگی حرفات حرفای نوئه
حرف بهار و نو شدن
حرفای سبز و سرخ و تر
هفت سین شعراتو بچین
"ایرج"
هفت سین آغاز سفر
"احسان خواجه امیری"
گفتم به تو عاشق شدم
گفتی به من شاعر بمون
گفتم برای دلخوشیت
"ایرج"
گفتی برام حافظ بخون